سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

واکاوی صبح صادق از سناریوی مهندسی قدرت سیاسی در سوریه
اخضر ابراهیمی در کجای پروژه آمریکا ایستاده است؟!
هادى محمدى

پس از دو هفته رایزنی بین طرف های خارجی درگیر در سوریه، اخضر الابراهیمی، دیپلمات کهنه کار الجزایری به عنوان فرستاده ویژه دبیرکل سازمان ملل، در بحران سوریه تعیین شد. وی که از گذشته و به دلیل موقعیت و مسئولیت های دیپلماتیک خود، روابط نزدیکی با واشنگتن و دستگاه سیاست خارجی آمریکا داشته، در دو دهه اخیر به ارتباطات ویژه با دستگاه های امنیتی و نظامی هم اهتمام قابل توجهی نشان داده و طی اشغال عراق و افغانستان، به عنوان معمار اجرای برخی از طرح های آمریکایی در عراق و افغانستان به کار گرفته شده است. وی پایه گذار مبانی اجرایی تقسیمات طائفه ای و سیاسی در عراق است و نظام سیاسی سهمیه ای که یک شرکت سهامی از گروه ها و طوائف را پایه نظام حکومتی و انتخابات و ترکیب کابینه قرار داده، می باشد. اگر در افغانستان با برجستگی نمی توان به کارنامه وی اشاره کرد، به دلیل شرایط خاص جامعه افغانی است، ولی تلاش برای نوعی جراحی سیاسی - اجتماعی در ساخت قدرت و خارج کردن فرماندهان جهادی از ساخت قدرت، در بخش هایی، به اخضر ابراهیمی و نقش وی مرتبط می شود.
انتصاب وی به مأموریت جدید در سوریه و پس از به ناکامی کشاندن کوفی عنان توسط آمریکا و کشورهای ارتجاع عرب و طرح شش ماده ای وی، سوالات مهمی را به اذهان متبادر خواهد کرد. ابراهیمی چه مأموریتی به عهده دارد و نقش وی در پروژه کلی براندازی در سوریه، در کجای پازل صحنه عملیاتی قرار دارد؟


اگر به قول امیر قطر در مصاحبه مطبوعاتی در روم، شانس موفقیت طرح عنان کمتر از 4 درصد است، اخضر ابراهیمی برای مأموریت خود با چه درصدی از شانس موفقیت روبه رو است؟ و نحوه تعامل با وی از سوی غرب و ارتجاع عرب چگونه است؟ آیا نظام سیاسی در سوریه می تواند با خواسته های غربی و صهیونیستی همراه شود و یک مسیر میانه همچون گذشته طی کند؟
ماهیت جنگ و بحران علیه سوریه چیست؟ و چه ارتباطی با دموکراسی و اصلاحات در سوریه دارد؟ آیا آنچه در سوریه می گذرد به موج بیداری در کشورهای عربی مرتبط است و یا با سلسله برنامه ها و قوانین و طرح ها و اقدامات آمریکا، ارتجاع عرب و صهیونیسم مرتبط است که تاریخ آن جدید نیست و به دنبال خلق شرایط مطلوب برای صهیونیست ها و پایان دادن به تراژدی قرن 20 درفلسطین اشغالی است؟
این سوالات و سوالات اساسی زیادی می تواند مسئله اخضر ابراهیمی و طیف موضوعات مرتبط با مأموریت وی را روشن نماید، ولی نمی توان به تفصیل به محورها و سوالات فوق پرداخت که در این بحث تلاش می شود متناسب با ضرورت بحث و یا امکان، به برخی از این سوالات پاسخ دهیم.
در ارزیابی از رفتارهای کلان و دکترین های نظامی در غرب و خصوصاً با لحاظ کردن شرایط ویژه بحران اقتصادی در غرب، ورود به جنگ های بزرگ برای غرب ممنوع شناخته شده و حتی بحث از دو جنگ همزمان کنار رفته، جنگ با روش و اشکال جدید و محدود و از جنس نامتقارن در اولویت دستگاه های نظامی و امنیتی آمریکا و هم پیمانان آن قرار دارد. آمریکا معتقد است امکان و ابزار کافی برای ساقط کردن نظامی های سیاسی از طریق تکنیک جنگ های نامتقارن و حمایت شده از مولفه های کلاسیک مادی و دیپلماتیک و رسانه ای و سیاسی را داراست. نکته ای که تیم آمریکایی و صهیونیستی را به اجرای این روش دولت سازی و نظام سازی منطقه ای و جهانی تشویق می کند، هزینه های محدود این روش در مقایسه با جنگ های نظامی است. برخی نظریه پردازان طرفدار رژیم صهیونیستی با نگاه به این روش جدید براندازی، پا را فراتر گذاشته و با نگاهی کارکردی از رژیم صهیونیستی می خواهند تا با تکیه بر یک تفکر خلاق و نوین، پیشنهاد صلح در مقابل زمین را به طرف سوری ارائه کند و جامعه جهانی را به سمت حمایت بیشتر از مخالفان نظام سوریه سوق دهند. اینها پایان این مسیر خلاق و پیچیده که با سقوط بشار اسد همراه خواهد بود را ضربه سنگین به حزب الله و ایران ارزیابی می کنند و اینکه معادله و موازین قدرت را به شکل دراماتیک تغییر خواهد داد.
آمریکا جنگ نوین خود در سوریه را از طریق استراتژی جدید و متکی به مداخله از طریق موسسات بین المللی و منطقه ای و هدایت هم پیمانان در صف اول و پیشانی عملیاتی و ممانعت از مداخله مستقیم نظامی (به جز حمایت اطلاعاتی و لجستیکی و...) و همراه با اقدامات چندجانبه خارجی دنبال می کند.
در حقیقت استراتژی براندازی در سوریه از زمان تصویب قانون مجازات سوریه در اواخر دوره ریاست کلینتون (پایان دهه نود میلادی) آغاز شده و در مراحل بعدی تکامل یافته است، تا به امروز رسیده است.
با اینکه در برنامه براندازی در سوریه همه توان های موجود دول غربی و عربی و ترکیه و... به کار گرفته شده و ابزارهای مشروع و نامشروع(در عرف جهانی) بسیج شده، امید برای تحقق اهداف این برنامه با سوال جدی روبه رو است.
با این حال بنا به گفته مقامات نظامی رژیم صهیونیستی، برآورد از توان و تحمل نظام سیاسی سوریه با اشتباه مواجه بوده و انسجام دستگاه های نظامی و امنیتی و سیاسی کماکان برقرار است و پیش بینی صهیونیست ها مبنی بر قریب الوقوع بودن سقوط بشار اسد با تجدیدنظر روبه رو شده که «مئیر داگان» فرمانده منطقه شمالی ارتش صهیونیستی در مصاحبه با روزنامه صهیونیستی «الیوم» بدان تأکید می کند.
این پروژه تا حدی با مشکل روبه رو است که «بن حلی»، معاون دبیرکل اتحادیه عرب نیز برخلاف محتوای سنت های عربی و مصوبات آن، درخواست برای مداخله نظامی و یا مسلح کردن معارضه سوریه را به عنوان موضع اتحادیه عرب ندانسته و موجبات تضعیف موضع قطر و عربستان را فراهم می کند.
پدیده بسیار مهمی که در جنگ و بحران سوریه به وجود آمده است این است که مشابه آنچه که در جنگ افغانستان علیه ارتش سرخ شوروی و با حمایت غرب و ارتجاع عرب شکل گرفت و عرب افغان و سپس القاعده از آن بیرون آمد و رویدادهای مهمی را در شمال آفریقا و یا کشورهای عربی در دهه های هشتاد و نود میلادی به وجود آورد، اکنون در سوریه در حال تکامل است. در این پدیده تقریباً همان عناصر قبلی حضور دارند و یک عرب افغان جدید بامشارکت یک ارتش مزدور و تحریک شده از جوامع کشورهای مختلف با گرایش سلفی و وهابی و با مدیریت سیستم های اطلاعاتی غربی و هزینه پذیری توسط ارتجاع عرب به وجود آمده است که به جز پروژه براندازی در سوریه، مأموریت های جدیدی نیز در سطح منطقه خواهند داشت. بی دلیل نیست که منابع روس از تلاش برای وهابی شدن جنگ در سوریه نگران هستند و منتظر پیامدهای آن در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی می باشند. منابع عربی در حوزه خلیج فارس اعلام کرده اند که قطر به افراد چچنی که سال ها در این کشور پناهنده سیاسی بوده اند در یک هدایت استخباراتی در سوریه استفاده می کند و با تکیه بر ارتباط این جماعت چچنی با دیگر جماعت های اسلامی در کشورهای عربی، پتانسیل جدیدی را تحت عنوان مبارزه با نظام کافر در سوریه، شکل داده که پس از سوریه موجبات نگرانی روسیه در حوزه های خارج نزدیک آن را فراهم می کند.
البته در طرح کاملی که «بندربن سلطان» و «فیلتمن» در سال 2008 مورد توافق قرار دادند 20 میلیارد دلار نیز بودجه برای اجرای آن تعیین کرده اند، ابعاد خطرناک و گسترده این طرح که متکی بر تحریک احساسات و تمایلات آزادی خواهانه و یا اصلاح گرا و خواستار مبارزه با فساد و جذاب می باشد، فراتر از سوریه است و یک طرح جامع برای کل کشورهای اسلامی و غیراسلامی که در عمق محتوای آن سلطه مستمر استعمار غربی در منطقه را تضمین و مداخله حضور آنها در منطقه را توجیه خواهد کرد.
مشکلی که بین آمریکا و رژیم صهیونیستی در این پروژه وجود دارد این است که تا چه حد می توان به جریان های اسلامگرا اعتماد کرد و آینده سیاسی نظام سوریه را با آنها گره زد. دیوید پولاک (طرفدار صهیونیسم) در پژوهشی که برای موسسه سیاست های خاورمیانه ای واشنگتن انجام داده، تلاش می کند این نگرانی را مورد توجه قرار داده و مرتفع نماید. وی در این پژوهش می گوید؛ اسلامگراهای سوریه، مدل و الگوی ترکی و آمریکایی را برای حکومت ترجیح می دهند.
برای آمریکا و رژیم صهیونیستی این امر ترجیح دارد که بتوانند از طریق یک مدل لیبیایی و جنگی و مداخله گرانه در پروژه سوریه به پیروزی برسند و گزارش موسسه پادشاهی بررسی های امنیتی و دفاعی لندن که آماده شدن این طرح را تأکید کرده، بر این گرایش دلالت دارد. به خوبی روشن است که بهره بردار اصلی در این روش براندازی، صهیونیست ها هستند که نیازمند پیروزی ارتش از یک سو و مقدمه سازی برای تسلط و بررسی در منطقه می باشند.
روش و مقدمه اولیه مداخله نظامی در ایجاد یک منطقه و کریدور امن و یا منطقه پرواز ممنوع می باشد که ساز و کار اجرایی این امر مهیا نیست و مسیر شورای امنیت و یا مکانیزم های مرتبط با جغرافیای ترکیه، اجازه این امر را نمی دهد. اگرچه باید در نگاه اجرایی به مداخله نظامی، مولفه هزینه و فایده را تعیین کننده تلقی کرد، ولی غربی ها و صهیونیست ها مترصد شرایطی هستند که در یک اقدام ضربتی به فروپاشی در نظام سیاسی برسند و درگیر هزینه های غیرقابل تحمل یک جنگ فراگیر نباشند.
به همین، دلیل در سناریوهای امکان پذیر در نگاه غربی که با ناامید شدن از سقوط بشار اسد فعال تر شده، مهندسی در ساخت قدرت سیاسی آینده در سوریه است. اگرچه در شعارهای سیاسی، از نگاه غربی، دوره انتقالی در سوریه باید بدون بشار اسد شکل گیرد؛ ولی به خوبی می دانند که این خواسته آنها به یک آرزو بیشتر شبیه است و به عنوان عنصر چانه زنی با روس ها مطرح می کنند.
آمریکا و رژیم صهیونیستی در این سناریو و برای تحقق «سوریه ضعیف و بشار اسد زخمی» نیازمند مهندسی سیاسی جدید قدرت در سوریه هستند. آنچه توسط کوفی عنان در طرح شش ماده ای دنبال شد، در مسیر کامل مطالبات غربی قرار نداشت و آتش بس و خلع سلاح گروه های تروریستی و مسلح، که ابزار مداخله گری و چانه زنی غرب بودند، نمی توانست در چهارچوب مطلوبیت های آنها لحاظ شود و لذا با پایان دادن به مأموریت کوفی عنان و اصراری که در نشست پاریس ابراز کردند، محور دوم طرح کوفی عنان مذاکرات سیاسی بین حکومت و معارضان را در دستور کار داشت، در یک تیتر شکلی مدنظر است که نام آن را دوره انتقالی گذاشته اند. روس ها به وضوح تأکید کرده اند که اجازه نمی دهند از توافقات صورت گرفته در نشست ژنو که عدم مداخله نظامی و سیاسی محور آن است، فراتر روند. یعنی اینکه مخالفان سوریه باید با حکومت مذاکره کرده و به نتیجه برسند. از آنجا که اهرم فشار غربی ها، گروه های مسلح و اقدامات آنها هستند، معرکه حلب از نگاه آنها تعیین کننده ارزیابی شد، چراکه درگیری و گسترش آن در حلب که در مجاورت مرز با ترکیه و منطقه اسکندرون می باشد، ضمن مشغول کردن ارتش سوریه از پتانسیل ایجاد زمینه های شکل گیری کریدور امن نیز برخوردار بود. با فرسایش جدی و ضرباتی که به گروه های مسلح تروریست در حلب و حومه آن تا مرز ترکیه به وجود آمد، اوراق بازی غربی ضعیف شده و لحن تهدیدآمیز اوباما مبنی بر مداخله نظامی در سوریه ناشی از عدم توازن در شرایط میدانی و به زیان آمریکا و غرب می باشد.
انتخاب اخضر ابراهیمی به عنوان مهندس باتجربه در محیط های سیاسی و قدرت سیاسی حکومت ها، قرار است این نقش را برای غرب بازی کند. اگر اخضر ابراهیمی ارائه و برنامه غربی را برای شکل دهی به سهمیه های طائفه ای و سیاسی در مشارکت در قدرت را بپذیرد، از او استقبال می شود و اگر نتواند این پرژوه را به پیش ببرد، سرنوشتی همچون کوفی عنان خواهد داشت.
مکانیزم لازم برای پیشبرد این طرح بر شرایط و توان گروه های تروریستی در داخل سوریه مرتبط است و اگر آنها در عملیات های ارتش سوریه به شکل حداکثری سرکوب شوند، قدرت چانه زنی در عرصه سیاسی برای پیشبرد مهندسی سیاسی قدرت در سوریه نیز تضعیف می شود، لذا انتظار این است که مجدداً تمامی توان ارتجاع عرب و غرب برای فعال کردن نقاط بحرانی در سوریه به کار گرفته شود و مرزهای لبنان و ترکیه به شکل خاص و عراق و اردن به شکل عام شاهد انتقال افراد مسلح و تسلیحات لازم به داخل سوریه باشند.
آنچه باید اخضر ابراهیمی محقق نماید این است که به گروه های تروریستی و مسلح مشروعیت بخشیده و سهم قدرت و مشارکت در قدرت را مطالبه نماید و در نقش میانجی صلح، به تحکیم وضعیت و امتیازات سیاسی آنها در سوریه بپردازد. اخضر ابراهیمی تلاش خواهد کرد برای جذب بخش بیشتری از معارضه داخل و خارج در سوریه، خود را محور کسب مشروعیت و سهم در قدرت در سوریه معرفی کند. این کار بدین معناست که تلاش های اولیه و تهران برای میزبانی میانجی گری و یا گفت وگو با معارضه سوریه و حکومت، ممکن است تحت تأثیر فضاسازی، مأموریت اخضرابراهیمی قرار گیرند. پیشنهاد اخیر محمد مرسی که بر تأثیر و ضرورت حضور ایران در تلاش های صلح ساز در سوریه تأکید دارد و ابراز تمایل اخضر ابراهیمی بر حضور فعال ایران در برنامه میانجیگری خود نیز فرصتی مهم برای ایران است تا جلوی طرح مشکوک آمریکا برای مهندسی قدرت سیاسی در سوریه را بگیرد و اصرار آمریکا و ارتجاع و صهیونیسم برای تأثیر بر معادلات منطقه و کسب پیروزی در کنار شکست های آنها در بیداری اسلامی منطقه را ناکام بگذارد. سوریه جدید و پس از خروج از بحران و جنگ نامتقارن تحمیلی بر این کشور، بسیار پرقدرت تر و شفاف تر از گذشته در صف مقاومت ضدصهیونیستی و در مقابل سیاست های استکباری و به ویژه در قبال کشورهای مرتجع و دلال سیاست های غربی خواهد بود و بشار اسد فرصت های مهم و جدیدی برای مهندسی سیاسی و پاکسازی درون حاکمیتی و ساختار و مبارزه با فساد در اختیار خواهد داشت. بدیهی است که سوریه جدید به سکوی جدیدی برای هم تکمیلی در جمع کشورهای منطقه و در کنار حکومت های جدید بیداری اسلامی خواهد بود و موازین قوای منطقه ای را به شکل وحشتناکی علیه نفوذ و حضور آمریکا، غرب و صهیونیسم متأثر خواهد کرد.



تمامی حقوق مادی و معنوی " یاد یاران " برای " رحیمی " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم